جدول جو
جدول جو

معنی دل خیره - جستجوی لغت در جدول جو

دل خیره
(دِ رَ / رِ)
خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان:
هم از کار آن داس دل خیره ماند
بر آن بت بنفرید و زآنجا براند.
اسدی.
ببد دایه دل خیره آمد دوان
سخن راند با دختر از پهلوان.
اسدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل سیاه
تصویر دل سیاه
سیاه دل، بددل، بداندیش، بدخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل ریسه
تصویر دل ریسه
ضعف و سستی به سبب گرسنگی و بی حالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل خسته
تصویر دل خسته
خسته دل، دل آزرده، دل خون، دل شکسته، دل ریش، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل پیچه
تصویر دل پیچه
بیماری اسهال و شکم روش با احساس درد و پیچش در روده ها
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
سیاه دل. دل سیه. قسی القلب، بدقلب. بدخواه. بداندیش:
دادگرا فلک ترا جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دِ یَهْ)
دل سیاه. سیه دل. سیاه دل. بددل. بدخواه. که دل از شفقت و مهربانی تهی دارد:
غلام همت دردی کشان یک رنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند.
حافظ.
دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد.
حافظ.
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست بجان
چرا که شیوۀ آن ترک دل سیه دانست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دِهْ خَ)
دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعۀ نو. واقع در 5هزارگزی باختری شوسۀشاهرود به گرگان دارای 167 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
همان خطمی است. خطمی. (دهار). و رجوع به خیرو شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِخَ / خِ)
نوعی از گل است که به نام گل همیشه بهار هم خوانده میشود:
وآن قطرۀباران که چکد بر گل خیری
چون قطرۀ می بر لب معشوقۀ میخوار.
منوچهری.
گل زرد و گل خیری و بید باد شبگیری
ز فردوس آمدند امروز سبحان الذی اسری.
منوچهری.
و رجوع به خیری شود
لغت نامه دهخدا
(دِ چَ / چِ)
ذوسنطاریا، و آن اسهالی باشد با درد امعاء و خون. اسهال با درد امعاء. اسهال با درد. اسهال خونی. پیچ پیچش. پیچاک. زورپیچ. شکم پیچ. سحج. نستاک. سرقدم. (یادداشت مرحوم دهخدا). دل درد. پیچش. زور نشستن به معده و روده در نتیجۀ بیماریهای دستگاه گوارش مانند اسهال و اسهال خونی و گاستریت و جز آن. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(دِ شَ / شِ)
کنایه از خاموشی است. (برهان) (آنندراج). کنایه از مردم خاموش. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). سکوت و خاموشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ زَ / زِ)
ریزه دل. دل خرد و ناچیز و ناقص. دل که استعداد کسب عوالم روحانی ندارد. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
این چنین دل ریزه ها را دل مگو
سبزوار اندر ابوبکری مجو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دِ سَ / سِ)
در تداول، دل غشه. ضعف گرفتن دل و سست شدن دست و پا بر اثر غلبۀ ضعف و گرسنگی و مانند آن. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان. واقع در 39هزارگزی جنوب خاوری کاشان. دارای 460 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ رَ)
دهی است از دهستان ایل تیمور، بخش حومه شهرستان مهاباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ دَ / دِ)
دل خرنده. خرندۀ دل. خریدار دل. طالب دل:
تو دل خر باش تامن جان فروشم
تو ساقی باش تا من باده نوشم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل پیچه
تصویر دل پیچه
احساس درد و پیچش در روده ها، اسهال شکم روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پیشه
تصویر دل پیشه
کنایه از خاموشی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل سیه
تصویر دل سیه
سیاهدل، بددل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل سیاه
تصویر دل سیاه
بد فلب بد خواه بد اندیش، سیاه دل قسی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پیچه
تصویر دل پیچه
((دِ چِ))
احساس درد و پیچش در روده ها، اسهال، شکم روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل خسته
تصویر دل خسته
((~. خَ تِ))
غمگین، اندوهناک، دل آزرده، بیمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل خواه
تصویر دل خواه
((~. خا))
هرچیز که مطلوب باشد، آرزو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل واره
تصویر دل واره
قلب مصنوعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دل خواه
تصویر دل خواه
مطلوب
فرهنگ واژه فارسی سره
اضطراب، تشویش، دلهره، قلق
متضاد: آرامش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آه و سوز دل، غصه ی درونی
فرهنگ گویش مازندرانی
بیماری صرع، غش
فرهنگ گویش مازندرانی
شکم درد، دل پیچه
فرهنگ گویش مازندرانی
از صمیم قلب
فرهنگ گویش مازندرانی
خیره چشم، بی حیا
فرهنگ گویش مازندرانی